مراشد

لغت نامه دهخدا

مراشد. [ م َ ش ِ ] ( ع اِ ) راههای میانه و راست. ( منتهی الارب ). مقاصد طرق. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). این کلمه مفرد ندارد مانند محاسن و ملامح. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) : خلق را به مواعظ و نصایح خود از مراشد طریق سعادت اعلام دارد. ( جوامع الحکایات ، ازفرهنگ فارسی معین ). || استواری های محکم وقصدهای ثابت و برقرار. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی قبلی شود. || ج ِ مُرشِد و در کتابهای معتبر عربی بدین معنی نیامده است. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع غفض. مرشد . توضیح در کتب معتبر عربی بدین معنی نیامده .

فرهنگ عمید

راه های راست.

پیشنهاد کاربران

بپرس