مراسلت

لغت نامه دهخدا

مراسلت. [ م ُ س َ / س ِ ل َ ] ( ازع اِمص ) مراسلة. پیغام فرستادن. نامه فرستادن. رجوع به مراسلة شود : گفتند امیر جز از امروز ما را دیده است هرگز، گفت ندیدم ، گفتند به هیچ وقت مارا با او و او را با ما مکاتبت و مراسلت بوده است گفت نبوده. ( تاریخ بیهقی ص 248 ). || ( اِ ) پیغام. نامه. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مراسله شود.

مراسلة. [ م ُ س َ ل َ ] ( ع مص ) نامه و پیغام کردن با هم. ( منتهی الارب ). با کسی مکاتبت کردن و به یکدیگر پیغام فرستادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). نامه ها و رسائل با هم رد و بدل کردن. ( از متن اللغة ). مراسله. || پیروی کردن کسی را در کارش. ( از ناظم الاطباء ): راسله فی عمله ؛ تابعه ، فهو رسیل. ( متن اللغة ).
- راسله الغناء ؛ باراه فی ارساله ، و هو رسیل. ( متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

مراسله : ملوک آفاق بمخالت دولت او مفتخر و سلاطین جهان بمراسلت حضرت او مبتهج ...

پیشنهاد کاربران

بپرس