مرادت

لغت نامه دهخدا

مرادت. [ م َ دَ ] ( ع مص ) سرکش شدن. سرکشی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مرادة شود.

مرادة. [ م َ دَ ] ( ع مص ) دلیری کردن و سرکشی نمودن. ( ازناظم الاطباء ). سرکش گردیدن. ( از منتهی الارب ). مرودة. ( اقرب الموارد ). || از همه هم پیشگان سبقت بردن. ( منتهی الارب ). || خوی گرفتن بر چیزی وهمیشگی ورزیدن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مرودة شود.

مرادة. [ م ُ رادْ دَ ] ( ع مص ) با کسی رد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). برگردانیدن چیز رابه کسی. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ). رد کردن و برگرداندن چیزی را بر کسی و رجوع دادن سخنی را به کسی و اقاله کردن بیع را: راده الشی ٔ؛ رده علیه ، و راده فی القول ؛ راجعه ایاه و البیع قایله. ( اقرب الموارد ).

مرادة. [ م ُ دَ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث مراد به معنی خواسته و اراده شده. رجوع به مراد شود.

فرهنگ فارسی

سرکش شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس