مراجعه
/morAje~e/
مترادف مراجعه: احاله، بازگشت، رجوع، رجوع کردن
برابر پارسی: بازگشت، آمده، رفته
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مراجعه دادن ؛ رجوع دادن. حواله دادن.
- مراجعه کردن ؛ بازگشتن. بازآمدن.
- || رجوع کردن به کتاب یا نوشته ای. دوباره دیدن آن.
فرهنگ فارسی
بازگشت
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] مراجعه، نقل پرسش و پاسخ صورت گرفته بین گوینده و شخص دیگر، به صورت موجز و جذاب را می گویند.
«مراجعه» از انواع اسلوب بدیعی قرآن و آن است که گوینده، گفت و گوی انجام شده به صورت پرسش و پاسخ میان خود و مخاطب را با عبارتی موجز و الفاظی جذاب نقل کند؛ مانند: (ققال انی جاعلک للناس اماما قال ومن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین)؛ « خداوند به ابراهیم فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانی قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد» در بخشی از این آیه سه نوع مراجعه وجود دارد ۱. خبر و استخبار ؛ ۲. امر و نهی ؛ ۳. وعد و وعید .سیوطی می گوید: بهتر است گفته شود در این آیه پنج مراجعه وجود دارد: ۱. خبر و طلب؛ ۲. اثبات و نفی؛ ۳. تاکید و حذف؛ ۴. بشارت و انذار ؛ ۵. و وعد و وعید.
«مراجعه» از انواع اسلوب بدیعی قرآن و آن است که گوینده، گفت و گوی انجام شده به صورت پرسش و پاسخ میان خود و مخاطب را با عبارتی موجز و الفاظی جذاب نقل کند؛ مانند: (ققال انی جاعلک للناس اماما قال ومن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین)؛ « خداوند به ابراهیم فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانی قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد» در بخشی از این آیه سه نوع مراجعه وجود دارد ۱. خبر و استخبار ؛ ۲. امر و نهی ؛ ۳. وعد و وعید .سیوطی می گوید: بهتر است گفته شود در این آیه پنج مراجعه وجود دارد: ۱. خبر و طلب؛ ۲. اثبات و نفی؛ ۳. تاکید و حذف؛ ۴. بشارت و انذار ؛ ۵. و وعد و وعید.
wikifeqh: مراجعه
مترادف ها
عطف، باز گشت، ارجاع، مراجعه، رجوع، کتاب بس خوان
چاره، وسیله، پاتوغ، اعاده، توسل، مراجعه
عودت، مراجعه
پناه گاه، پاتوغ، میعادگاه، مفر، محل استراحت، مامن، مراجعه، ملجا، رفت و آمد مکرر، ملاقات مکرر
اشاره، مراجعه، رجوع
مراجعه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سر دست پزشک. سر دست قاضی. سر دست شما .
گرچه مراجعه راه جو است وفارسی میباشد:مراجعه.
گرچه مراجعه راه جو است وفارسی میباشد:مراجعه.
برایه مراجعه به چیزی، یا مراجعه کردن=
سرزدن، بازدیدکردن، رو کردن، روی آوردن
سرزدن، بازدیدکردن، رو کردن، روی آوردن
اسماعیل جرجانی در پیشگفتار کتاب خود ذخیره خوارزمشاهی ( سده 6 ) واژه "بازگشتن" را به جای مراجعه به کار برده است:
[ و این کتاب چنان جمع کرده آمده است که طبیب را اندر هیچ باب به هیچ کتاب دیگر حاجت نباشد و به سبب بازگشتن به کتابهای بسیار، خاطر پراکنده نشود. ]
[ و این کتاب چنان جمع کرده آمده است که طبیب را اندر هیچ باب به هیچ کتاب دیگر حاجت نباشد و به سبب بازگشتن به کتابهای بسیار، خاطر پراکنده نشود. ]
مراجعه کردن: نگاه کردن، بررسی کردن
بدون مراجعه کردن به حساب بانکی. . . : بدون نگاه کردن/ بررسی کردن حساب بانکی. . .
بدون مراجعه کردن به حساب بانکی. . . : بدون نگاه کردن/ بررسی کردن حساب بانکی. . .
معنی مراجعه رو چرا نگفته
سر زدن، رو کردن، روی آوردن، روی آوری
من برای آگاهی کامل از ریشه واژگان، به منابع پهلوی هم مراجعه می کنم.
من برای آگاهی بُوَنده از ریشه واژگان، به بُنمایه های پهلوی هم سرمیزنم.
من برای آگاهی کامل از ریشه واژگان، به منابع پهلوی هم مراجعه می کنم.
من برای آگاهی بُوَنده از ریشه واژگان، به بُنمایه های پهلوی هم سرمیزنم.
آمده
آمده و آمدگان بجای مراجعه کننده، مراجعین ( مراجعه کنندگان )
آمده و آمدگان بجای مراجعه کننده، مراجعین ( مراجعه کنندگان )
بازگشت، واگشت، پس گذشت، فریت، هانپد
زفتن به یک جایی مثلا مراجعه به کتاب خانه
رو سو کردن
من به دفتر پست مراجعه کردم
من رو سوی دفتر پست کردم
واژه مراجعه از رجوع ساخته شده است و این واژه چه بسا که ایرانی باشد رو سو 》روجوع و این روش عرب است که با افزودن عین به واژه های ایرانی آنها را به کار می گیرد
من به دفتر پست مراجعه کردم
من رو سوی دفتر پست کردم
واژه مراجعه از رجوع ساخته شده است و این واژه چه بسا که ایرانی باشد رو سو 》روجوع و این روش عرب است که با افزودن عین به واژه های ایرانی آنها را به کار می گیرد
( = جستجو، دیدن. مانند: به کتاب x مراجعه نمایید ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
آوین ãvin ( اوستایی )
پَئیتید païtid ( اوستایی: پئیتی دی païti - di )
سودَم sudam ( اوستایی )
آوین ãvin ( اوستایی )
پَئیتید païtid ( اوستایی: پئیتی دی païti - di )
سودَم sudam ( اوستایی )
( = رفتن به جایی. مانند: به دفتر x مراجعه کنید ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
هانپد hãnpad ( اوستایی: هانم پد hãnm - pad )
فَریَت faryat ( اوستایی: فْرَیَت fra - yat )
هانپد hãnpad ( اوستایی: هانم پد hãnm - pad )
فَریَت faryat ( اوستایی: فْرَیَت fra - yat )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)