مراجعت

/morAje~at/

مترادف مراجعت: بازآیی، بازگشت، برگشت، رجعت، عودت، واگشت، باز گشتن

متضاد مراجعت: عزیمت

برابر پارسی: بازگشت، بازگشتن، برگشتن

معنی انگلیسی:
regression, return, refurn

لغت نامه دهخدا

مراجعت. [ م ُج َ / ج ِ ع َ ] ( از ع اِمص ) مراجعه. مراجعة. بازگشتن.( از غیاث اللغات ). بازآمدن : علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق مراجعت آن بسته ماند. ( کلیله و دمنه ). رجوع به مراجعه شود. || رجوع. بازگشت. برگشت. توبه :
پیراهن خلاف به دست مراجعت
یکتا کنیم و پشت عبادت دوتا کنیم.
سعدی.
- مراجعت دادن ؛ برگرداندن. بازگرداندن. برگشت دادن.
- مراجعت کردن ؛ رجوع کردن. بازگردیدن. بازآمدن. برگشتن.

مراجعة. [ م ُ ج َ ع َ ] ( ع مص ) بازگردانیدن کسی را سخن. ( از منتهی الارب ). اعاده کلام. ( از متن اللغة ). با کسی سخن وا گردانیدن. ( فرهنگ خطی ): راجعه الکلام ؛ حاوره ایاه. ( اقرب الموارد ). و راجع الکلام مراجعة و رجاعاً؛ اعاده ، و راجعه ایاه ؛ عاوده. ( متن اللغة ). || بازگردیدن ناقه از یک نوع سیرو رفتار به نوعی دیگر. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || با کسی واگردیدن در چیزی. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || زن را به خانه آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || زن مطلقه را بعد از طلاق رجوع کردن و به خود بازگرداندن. رجاع. ( از متن اللغة ). آوردن زن را به خانه بعد از آنکه طلاق داده شده است. ( فرهنگ خطی ).

فرهنگ فارسی

رجوع کردن، بازگشتن، رجوع، بازگشت، درفارسی مراجعت بمعنی بازگشت وبازگشتن ومراجعه به معنی رجوع کردن استعمال می شود
( مصدر ) مراجعه باز گشتن بازگشت : در تهنیت مراجعت سلطان سنجر از بغداد به نشابور . توضیح در تداول فارسی مراجعت بمعنی بازگشتن و بازگشت و مراجعه بمعنی رجوع کردن استعمال شود .

فرهنگ عمید

۱. رجوع کردن، بازگشتن.
۲. توبه کردن، بازگشتن به سوی خدا.

مترادف ها

return (اسم)
برگشت، باز گشت، بازگشتن، عودت، اعاده، رجعت، مراجعت

فارسی به عربی

عودة

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 همتای پارسی: بازگَردایی 🇮🇷
مُراجِعَت:
١. بازگشت، برگشت
۲. [دین] توبه، بازگشت به سویِ خدا

بپرس