مرء. [ م َرء ] ( ع اِ ) مرد. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( منتهی الارب ). مرد. مقابل زن. || انسان. ( اقرب الموارد ). نوع انسانی. ( ناظم الاطباء ). بر انسان اعم از مرد یا زن نیز اطلاق شود. ( از متن اللغة ) :
گفت پیغمبر به تمییز کسان
مرء مخفی لدی طی اللسان.
مولوی.
|| گرگ. ( منتهی الارب ). ذئب. ( اقرب الموارد ). || اطعام و ولیمه به مناسبت اتمام ساختمانی یا ازدواجی. ( از متن اللغة ). || ( مص ) خوردن. ( از منتهی الارب ). طعام خوردن. ( از اقرب الموارد ). مرائة. چشیدن و خوردن طعام را. || در شکل و در طرز سخن گفتن شبیه زن شدن. ( از متن اللغة ). رجوع به مَرَءْ شود. || گاییدن. ( منتهی الارب ): مراء؛ تغشی امرأته. ( متن اللغة ).