در زبان کوردی مەڕ یعنی گوسفند.
مه ر در زبان لکی معنی غار یا پیچ راه می دهد. واژه مِر نیز در زبان لکی به معنی سیری ( پس از خوردن غذای زیاد ) می باشد.
مر در لری بختیاری به معنای مگر و پنجاه سال است
راهنمایی کردن. فرمان دادن
سلیم
مَر: چند بار، چند مرتبه
مر یعنی مگر
مر تنها پش از را و مفعول نمیاید
به گردون گردان رسد نام تو
که آمد مر این کار با نام تو
بگریند مر دوده و میهنم
که بی سر ببینند خسته تنم
فردوسی
اگر بشمری نیست انداز و مر
همی از تبیره شود گوش کر.
بشمری و نه بشمردی
فکر کنم در شاهنامه به معنی از باشد اگه میخواهید یک شاهنامه زیبا و دقیق بخونید وارد سایت زیر بشید به خدا ضرر نمیکنید من خودم تم اش رو طراحی کردم باور کنید از هر شاهنامه ای که دیدید و خوندید زیباتر و دقیق تر است و لطفا برای حمایت کردنم در سایت ثبت نام کنید
https://hamkhoneh. khodkar. app/fa
از واژگان باستانی ایران هست و یکی از معنی های اصلی /مَر /mar] مگر , است
مر، بمعنی مگر
پس همان شیخ رفت در کشمیر
در پکهل مر مرا گذاشت فقیر
از کتاب دارالسلام شیخ عبد الرزاق نقشبندی کشمیری
مر در زبان فرانسوی به معنی مادر است
مرور کردن . . . .
مر morr ، در گویش شهر بابکی مترادف قر ghorr است وبه معنی اما مر برای گوش وقر برای چشم بکار میرود ، اندام را برای منظوری برجسته کردن وهدف گرفتن ، گرد کردن اندام ، برای گرده سنگ هم بکار می رود ، مر سنگ
واژه ای در زبان لکی به معنی غار
در گفتار لری :
مُر ( ر کشیده ) = سفتی مایه، چیزی که آب نیست و سفتی مایه است، پالپ یا چیزی که در آب کمتر از بین می رود.
شاید مُر قانون هم از این مَنا گرفته شده.
مور ( اُ کشیده ) = زمین کشاوزی که آب در آن بماند.
... [مشاهده متن کامل]
مَره= شماره
مَره = هر بار پیمانه گرفتن بخشی از گندم سر خرمن.
که در هر مَره شاید ۵٠ پیمانه گرفته شود.
مر:شمار ، تعداد زیاد
دکتر کزازی در مورد واژه ی " مر" می نویسد : ( ( مر در پهلوی در ریخت مر و مار mār به معنی شمار بکار می رفته است. این واژه هنوز در " آمار " باز مانده است و کار برد دارد . ) )
( ( شدند انجمن دیو بسیارْ مَر؛
... [مشاهده متن کامل]
که پردخته مانند از او تاج و فر. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 257. )
مر:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "مر " می نویسد : ( ( مر در شاهنامه کاربردی است کهن و ویژگی سبکی: این واژه همراه با " را " به کار برده می شود و آن را استوار می دارد. ) )
( ( پذیرندهٔ هوش و رای و خرد؛
... [مشاهده متن کامل]
مر او را دد و دام فرمان برد. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 196 )
مر
مخفف مرا
مر اینست = مرا این چنین است
واژه مرmorبه ضم م به معنای گرد است و به سنگ بزرگ مرههmoreheh می گویند
در شهرستان شهربابک استان کرمان به درخت بادام کوهی که مغز دانه ان تلخ است. درخت مر می گویند
تلخ
چون پیغمبر صل الله علیه و آله مُرّ حقیقت انر را به جهت عدم صلاحیت این عالم اظهار نفرمود و لکن چون حضرت ولی الله الاعظم آیند و عالَم را اصلاح فرمایند مُرّ حق را آشکار سازند.
( چون حق تلخ و پذیرش آن سخت است )
گرد و کروی بودن یک چیز و به صورت morتلفظ می شود
مر، به ضم میم و تشدید و سکون راء، در ادبیات حقوقی به معنای تاکید ، تکرار ، اصرار ، نص، صراحت می باشد.
مانند:مستندا به مر قانون مدنی در خصوص احترام به آزادی اراده. . . . . . .
چرخش و جاری
این واژه تازی شده واژه پهلوی " مرکmarak " به چم بار ، کرت می باشد ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
مر ( به فتح یا کسر میم ) در بختیاری ، به معنی واحد شمارش است . مثلا در بازی چوکلی ( یا چو چلی ) واحدهای مکتسب را به " مر" می شمرند . البته گاهی به دسته های 30 یا 50 تایی هر چیزی نیز اطلاق می شود ( ر. ک
... [مشاهده متن کامل] فرهنگ بختیاری ، عیدی محمد ارشادی ) همینطور میتوان اضافه کرد که واژه های نمره ، آمار که جزو کلمات مربوط به شمارش می روند، از همین مر اشتقاق شده اند . ( در این باره میتوانید رجوع کنید به کتاب داستان ایران از فریدون جنیدی ، ذیل واژه مر )
دارویی تلخ مانند صبر که آب منجود درختی است شبیه مغیلان
مر در زبان سمنانی بمعنی مار است
درزبان تبری به معنی مهر
در زبان لری بختیاری به معنی
مهر
Mohr
مر*می. میر*
در زبان لری بختیاری به معنی
مگر
Mar. mae. ma ear
مر. ( "م" با آوای زبر ) ، ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، مار.
مر [ مَ ] ( اِ ) در زبان تبری به معنای مار می باشد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)