مذمت
/mazemmat/
مترادف مذمت: بدگویی، توبیخ، خرده گیری، زشت یاد، سرزنش، غیبت، نکوهش ، بدگفتن، نکوهش کردن، سرزنش کردن
متضاد مذمت: محمدت، ستایش، ستایش کردن
برابر پارسی: نکوهش، سرزنش، بدگویی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مذمت کردن ؛ بدگوئی کردن. عیب جوئی کردن. ذم کردن.
- مذمت کننده ؛ بدگوئی کننده. نکوهنده. ( فرهنگ فارسی معین ). عیب گوینده. عیب نهنده : زن صاحب جمال هر چند که در حسن و جمال رسیده باشد مذمت کننده خود را گم و کم نیابد. ( تاریخ قم از فرهنگ فارسی معین ).
مذمة. [ م َ ذَم ْ م َ ] ( ع مص ) ذم.هجو کردن و عیب نهادن. ( از متن اللغة ). مقابل مدح به معنی ستودن. ( از اقرب الموارد ). نکوهیدن. || ( اِمص ) نکوهش. ( مهذب الاسماء ) ( دستورالاخوان ). ملامة. ( متن اللغة ). خلاف محمدت. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ، مذام. مذمت. رجوع به مذمت شود. || زفتی. ( منتهی الارب ). بخل. ( متن اللغة ). || حق. واجب. حرمت و آبرو. ( منتهی الارب ). ذمام و حرمت. ( متن اللغة ). حق و حرمت. گویند: هو یحفظ مذمته ؛ ای حقه و حرمته. ( اقرب الموارد ). || رجل ذومذمة؛ مرد گران بر مردم. ( منتهی الارب )؛ ثقیل بر مردم. ( اقرب الموارد )؛ کل بر مردم. ذومَذِمَّة. ( از متن اللغة ).
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) بد گفتن از کسی یا چیزی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بدگویی، نکوهش.
مترادف ها
سب، سرزنش، گناه، عتاب، اشتباه، مذمت
سب، ننگ، سرزنش، مذمت، رسوایی، ملامت، طعنه، عیب جویی، توبیخ، سرکوفت
تحقیر، مذمت، بی اعتنایی، حقارت، تمسخر، عار، خردانگاری
رد، مذمت، بی میلی، عدم تصویب، تقبیح
مذمت
رد، سرزنش، مذمت، بی میلی، عدم تصویب، تقبیح
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
لک ها به معنای غیبت کردن ان را به کار میبرن
مِذَمَتَ مَکِه = غیبت میکند
مِذَمَتَ مَکِه = غیبت میکند
به نظر می رسد که این واژه ریشه پهلوی دارد چنانچه هنوز در گفتار کردی برای غیبت کردن می گویند” مزهمت”
سرزنش کردن
نکوهش