مذعان. [ م ِ ] ( ع ص ) ناقة مذعان ؛ شتر ماده رام. ( منتهی الارب ). || منقاد. مطیع. ( فرهنگ فارسی معین ). مذعن. ( متن اللغة ) : و جماعتی را به ایناس چگونه منقاد و مذعان کرد. ( جهانگشای جوینی ). اوامر و نواهی او را به طوع و رغبت منقاد و مذعان شدند. ( جهانگشای جوینی ).