مذر

لغت نامه دهخدا

مذر. [ م َذَ ] ( ع مص ) تباه گردیدن و فاسد و گندیده شدن. گویند: مذرت البیضه ، مذرت الجوزة. فهی مذرة. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || شوریدن و تباه شدن. گویند: مذرت نفسه مذرت معدته ، فهی مذرة. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || از اتباع است برای شذر ، گویند: تفرقوا شذر مذر؛ یعنی رفتندو پریشان شدند. ( از منتهی الارب ). رجوع به شذر شود.

مذر. [ م َ ذِ ] ( ع ص ) تباه. گندیده. بدبوشده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مذرة شود.

فرهنگ فارسی

تباه گندیده

پیشنهاد کاربران

بپرس