مذبوح
/mazbuh/
مترادف مذبوح: ذبح شده، گلوبریده، تلاش بی ثمر، کوشش بی اثر
برابر پارسی: کشتار، گلو بریده، دست وپا زده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- حرکت مذبوح ؛ حرکتی که مرغ یا جانور ذبح شده در آخرین لحظات حیات انجام دهد. کنایه از کوشش بیفایده. ( از فرهنگ فارسی معین ). حرکتی بدرد. حرکتی نه به اراده. جنبشی بی اراده و بی نتیجه و بی امیدواری. ( یادداشت مؤلف ). تلاشی از روی کمال یأس و بیهوده. رجوع به مذبوحانه شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ذبح شده گلوبریده ( حیوان ) . یا حرکت مذبوح . ۱ - حرکتی که مرغ یا جانور ذبح شده در آخرین لحظات حیات انجام دهد . ۲ - کوشش بیفایده .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) [مجاز] با تلاش زیاد و بی فایده.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید