مذام

لغت نامه دهخدا

مذام. [ م َ ذام م ] ( ع اِ ) ج ِ مذمت. ( متن اللغة ).مقابل محامد. رجوع به مذمة شود : خداوند خواجه جهان را به پیرایه شرع ورزی و حلیت دین گستری و دادپروری آراسته دارد و هر چه مذام اوصاف بشری است نفس مقدسش را از نسبت آن پیراسته... ( مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ). و اهل کرم از اهل لئام و محامد ازمذام و فاضل از مفضول جدا نشدی. ( تاریخ قم ص 11 ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) جمع مذمت :خداوند خواج. جهان را به پیرای. شرع و رزی آراسته داراد و هرچ مذام اوصاف بشریست نفس مقدسش را از نسبت آن پیراسته ...

فرهنگ عمید

= مذمت

پیشنهاد کاربران

بپرس