مذاع

لغت نامه دهخدا

مذاع. [ م َذْ ذا ] ( ع ص ) دروغگوی. ( منتهی الارب ). کذاب. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || مرد بی وفا. آنکه حفظ غیب کسی نکند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). متملقی که وفا ندارد ودر حق احدی حفظالغیب ننماید. ( از متن اللغة ). || آنکه راز را نتواند نگاهداشت. ( منتهی الارب ). که رازدار نیست. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || پیوسته گردنده. آنکه بجائی مقیم نشود. ( منتهی الارب ). که در حرکت است و ثابت نیست. ( از اقرب الموارد ): ظل مذاع ؛ سایه ای که می گردد و ثابت نیست. ( از متن اللغة ). || آنکه بول او پیش از وقتش روان شود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). که بولش یا آب منی او قبل از موعد جاری گردد. ( از متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

دروغگوی

پیشنهاد کاربران

بپرس