مدیریت کردن


معنی انگلیسی:
administer, conduct

واژه نامه بختیاریکا

چارنیدِن

پیشنهاد کاربران

گناردن
گردانشگری
manage
به معنای مدیریت کردن
مثال
I can manage the time
من میتوانم زمان را مدیریت کنم

بپرس