مدونه
لغت نامه دهخدا
مدونه. [ م ُ دَوْ وَ ن َ / ن ِ ] ( ع ص ) مدونة. تأنیث مدون است به معنی ثبت دفتر و دیوان شده. به صورت دفتر و دیوان درآمده. تدوین شده. ج ، مدونات : این کتاب که من تصنیف می کنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسان تر بودی. ( تاریخ قم ص 14 از فرهنگ فارسی معین ).
مدونه. [ م َ ن ِ ] ( هزوارش ، اِ ) به لغت زند و پازند مینو را گویند که بهشت باشد و به عربی جنت خوانند.( برهان قاطع ). این همان کلمه پهلوی مینوک [ مینو ]است که به قرائت سنتی به صور دیگر درآمده. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
فرهنگ فارسی
بهشت به زبان زند و پازند
پیشنهاد کاربران
اون جرم در قانون قید شده و براش مجازات تعیین شده
نوشته شده، روشن شده، اختصاص داده شده، جدا شده، مربوطه
قانون جدید
اولیه
پایه
اولیه
پایه
مدونه به زبان وکلاتی و قضاوتی. به زبان ساده قوانین صادره که میزان جرم را مشخص شده و محکومه له جرمی را انجام داده که در قانون ذکر شده است