مدهق

لغت نامه دهخدا

مدهق. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) پرکننده جام. ( آنندراج ). نعت فاعلی است از ادهاق. رجوع به ادهاق شود. || سخت ریزنده آب. ( آنندراج ). خالی کننده جام. ( ازمتن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ادهاق شود.

مدهق. [ م ُدْ دَ هََ ] ( ع ص ) شکسته. ( منتهی الارب ). مکسر. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || افشرده. ( منتهی الارب ). معتصر. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || مضیق. ( متن اللغة ). نعت مفعولی است از ادهاق. رجوع به ادهاق شود.

فرهنگ فارسی

شکسته

پیشنهاد کاربران

بپرس