مدمی
لغت نامه دهخدا
مدمی. [ م ُ دَم ْ ما ] ( ع ص ) تیری که بر آن سرخی خون باشد. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ). یا تیری که بر آن خون چفسیده خشک گردیده. ( منتهی الارب ). || نیک سرخ از اسب و جز آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جامه احمر. هر چیز شدیدالحمرة. سرخ سرخی. ( از متن اللغة ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید