مدمج

لغت نامه دهخدا

مدمج. [ م ُ م َ ] ( ع ص ) تیر قمار ناتراشیده و پیکان نانهاده. ( منتهی الارب ). قدح من قداح المیسر؛ قسمی تیر قمار. ( متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || مسلک هموار. ( منتهی الارب ). راه هموار. ( ناظم الاطباء ). || نوعی از خط عربی. ( ابن ندیم از یادداشت مؤلف ). || ریسمان نیک تابیده. ( از متن اللغة ). نعت مفعولی است از ادماج.

مدمج. [ م ُ دَم ْ م َ ] ( ع ص ) سخت محکم برآمده در چیزی. ( منتهی الارب ). درج شده. ( ناظم الاطباء ). نعت مفعولی ، از تدمیج. رجوع به تدمیج شود.

مدمج. [ م ُ م ِ ]( ع ص ) آنکه می پیچد در جامه. ( ناظم الاطباء ). پیچنده چیزی در جامه. ( آنندراج ): ادمجه ؛ لفه فی ثوب. ( متن اللغة ). نعت فاعلی است از ادماج. رجوع به ادماج شود.

فرهنگ معین

(مُ دَ مَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) سخت محکم در آمده در چیزی .

پیشنهاد کاربران

بپرس