مدفع
لغت نامه دهخدا
مدفع. [ م ِ ف َ ] ( ع اِ ) آلت دفع. ( اقرب الموارد ). توپ که قوی آلت حرب است. ( منتهی الارب ). بر آلاتی اطلاق شود که آتش وگلوله و دیگر چیزهای کشنده بر سر دشمن بارند. ( از متن اللغة ). ج ، مدافع. رجوع به مدفعة شود. || ( ص ) بسیار دفعکننده و راننده. ( منتهی الارب ). شدیدالدفع. ( متن اللغة ). دفوع. ( اقرب الموارد ). ج ، مدافع.
مدفع. [ م ُ دَف ْف َ ] ( ع ص ) شتر نجیب . || شتر خوار و هجین . || مردم رانده و حقیر. ( منتهی الارب ). محقور. مطرود. حقیری که به مهمانی رود و نپذیرندش و درخواست کند و ندهندش. ( از متن اللغة ). مهمانی که قوم او را یکی بر دیگری دفع کند و حواله نماید. ( منتهی الارب ). مرد ذلیل. ( از متن اللغة ). || درویش. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || آنکه در نسب خود معروف نباشد، کأنه دفع عنه. ( منتهی الارب ).
مدفع. [ م ُ دَف ْ ف ِ ] ( ع ص ) دفعکننده. ( آنندراج ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مجرای آب.
۱. (نظامی ) آلت دفاع از قبیل توپ و تفنگ.
۲. [قدیمی] آلت دفع.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید