مدروس گشتن

لغت نامه دهخدا

مدروس گشتن. [ م َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) فرسوده و کهنه شدن. متروک و بی رونق شدن. || مطموس و محو و ناپدید شدن. از بین رفتن : چه وقایع و حوادث به مرور شهور ایام و امتداد دهور و اعوام آن را مدروس و مطموس می گرداند. ( رشیدی ). کسانی که شهرها و دیه ها و بناها و کاریزها ساختند... بگذاشتند و برفتند وآن چیزها مدروس گشت. ( تاریخ بیهقی ص 340 ). به گذشته شدن وی توان گفت که سواری و چوگان و طاب طاب و دیگر آداب این کار مدروس گشت. ( تاریخ بیهقی ص 484 ). متنبی در مدح وی بر چه جمله سخن گفته است که تا در جهان سخن تازی است آن مدروس نگردد. ( تاریخ بیهقی ص 391 ).
همه رسم اوایل گشت مدروس
چو پیدا شد رسومش در اواخر.
معزی.
اقوال پسندیده مدروس گشته وحق منهزم. ( کلیله و دمنه ). می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته. ( کلیله و دمنه ). || دیوانه شدن.( فرهنگ فارسی معین )

پیشنهاد کاربران