مدرهم

لغت نامه دهخدا

مدرهم. [ م ُ دَ هََ ] ( ع ص ) رجل مدرهم ؛ مرد بسیاردرهم. ( منتهی الارب ). بسیاردرم و مالدار. ( مهذب الاسماء ) ( دستورالاخوان ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || صاحب شکل مستدیر چون درهم. ( یادداشت مؤلف ): هی [ اکلیل الملک ] حشیشة ذات ورق مدرهم. ( ابن بیطار، یادداشت مؤلف ). || به صورت درهم نگارکرده. به نقش درهم کرده. ( یادداشت مؤلف ).

مدرهم. [ م ُ رَ هَِم م ] ( ع ص ) شیخ مدرهم ؛ پیر برجای مانده. ( منتهی الارب ). سخت پیر. ( مهذب الاسماء ). پیر سالخورده که دندانهایش بر اثر کثرت سن فروریخته است. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران