مدرنیته

/modernite/

مترادف مدرنیته: نوگرایی، تجدد ، سنت گریزی

متضاد مدرنیته: کهنه گرایی، سنت گرایی

دانشنامه عمومی

( به فرانسوی: Modernité ) . به شکل کلی می توان منظور از مدرنیته را جامعهٔ مدرن دانست.
از نظر تاریخی، دوران مدرن با دورهٔ رنسانس آغاز شده و با عصر روشنگری و انقلاب فرانسه و ایده آلیسم آلمانی به عنوان گفتار کلیدی غرب تحکیم می شود. از و یژگی های این دوران می توان به این موارد اشاره نمود:[ ۱]
• در این دوره فردیت اعتلا یافته و سنت نقد می شود.
• در این دوره فرد خودمختار با ظهور یا ظهور به شکل سوژهٔ دکارتی خود را ارباب و مالک طبیعت اعلام می کند و به مفهوم پیشرفت و بینش فعلی از تاریخ ارزش و بها می دهد.
• آگاهی فرد از فردیت خود
• جدایی دین از دولت
• تأکید بر آزادی های فردی
• افسون زدایی از جهان
• تأکید بر علم گالیله ای و نیوتونی همراه با انقلاب های علمی و صنعتی در غرب
• دوران عقل ابزاری - به معنای تسلط انسان بر طبیعت و انسان از طریق به کارگیری علم و تکنولوژی
• عقل انتقادی - به معنای تأکید بر سوژهٔ خودمختار که شناسندهٔ خود و جهان است و بر آزادی های فردی خود تأکید می کند.
همچنین دوران مدرن در رویدادهای تاریخی چون انقلاب آمریکا و فرانسه و دو اعلامیهٔ استقلال آمریکا و اعلامیهٔ حقوق بشر و شهروند ۱۷۸۹ فرانسه تجلی می یابد. [ ۱]
می توان گفت که چهار معنای اصلی از مدرنیته وجود دارد:[ ۲]
• مدرنیتهٔ سیاسی: که در قالب مفهوم مدرن از دموکراسی و حقوق شهروندی شکل می گیرد.
• مدرنیتهٔ علمی و تکنولوژیک: که نتیجهٔ آن گسست معرفتی با کیهان شناسی ارسطویی، ایجاد علم جدید، انقلاب صنعتی و تکنولوژی مدرن است.
• مدرنیتهٔ زیبایی شناختی: که از رابطهٔ جدید انسان با زیبایی و مفهوم جدید ذوق و سلیقه نشأت می گیرد.
• مدرنتیهٔ فلسفی: مدرنیته به معنای آگاهی سوژهٔ فردی از طبیعت و سرنوشت خود و قرار دادن این سوژه به منزلهٔ پایه و اساس تفکر و اندیشه:[ ۳] .
عکس مدرنیته
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

مُدِرنیته (modernity)
(یا: تجدد) مشتق از ریشۀ لاتینی moda به معنای امروزی؛ پدیده ای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و منظومه ای ذهنی که از دوران نهضت نوزایی (رنسانس) در کشورهای اروپایی آغاز شد و به تدریج گسترش یافت و مناطق دیگر جهان را تحت تأثیر خود قرار داد. این پدیدۀ فراگیر با تغییراتی در بینش و منش انسان جدید به وجود آمد و نگاه و نگرشی تازه به عالم و آدم پدیدار شد. نخست باید میان سه اصطلاح یا مفهوم وابسته به هم تفاوت قائل شد: مدرنیسم، مدرنیزاسیون، و مدرنیته. مدرنیسم معمولاً به گرایش های نو در فرهنگ، به ویژه در هنر و ادبیات، اطلاق می شود. مدرنیزاسیون یا نوسازی مربوط به مظاهر مادی دنیای نو و تقریباً معادل صنعتی شدن است و معمولاً مراد از تجدد را در وهلۀ نخست همین جنبه ظاهری آن و اخذ فنون و صنایع جدید می دانند. اما مدرنیته نوعی حالت ذهنی و طرز تازه ای از تفکر است که مبانی نظری و فلسفی دنیای مدرن متکی به آن است. خصائص اصلی مدرنیته رشد اندیشۀ علمی و به دنبال آن کاربرد علم در فناوری، خردباوری، فردگرایی، اومانیسم یا انسان گرایی، باور به پیشرفت و ترقی مدام، روح و تفکر انتقادی، همراه با سازماندهی جدید تولید و تجارت و شکل گیری قوانین منطبق با آن و کلاً نفی باورهای سنتی و اصالت دادن به نوخواهی و نوجویی است. یکی از مهم ترین ویژگی های مدرنیته اقبال و التفات زایدالوصف آن به علوم تجربی (Science) اعم از علوم طبیعی و انسانی است. این علوم برخلاف علوم صرفاً نظری و فلسفی، اولاً قدرت تبیین پدیده های طبیعی را فراهم می آورد؛ ثانیاً قدرت پیش بینی به انسان می بخشد؛ ثالثاً قدرت طراحی و برنامه ریزی به او می دهد؛ و رابعاً قدرت کنترل و مهار و ایجاد تغییرات مطلوب در جهان خارج را برای او فراهم می آورد. از این طریق است که هم بر قدرت آدمی می افزاید و هم او را قادر به تغییر جهان در جهت اهداف مطلوب خود می کند. ویژگی دیگر دوران مدرن توسعه و پیشرفت فناوری است. ره آوردهای علوم تجربی به ویژه قدرت طراحی و برنامه ریزی و نیز قدرت پیش بینی حوادث آینده از عوامل پیدایش و توسعۀ علوم عملی یا فناوری است. در این میان صنعت به عنوان تجسم مادی فناوری، مستلزم علوم تجربی پیشرفته و فناوری توسعه یافته است، امّا این دو شرط هرچند شرط های لازم اند امّا کافی نیستند؛ شرط سومی هم لازم است و آن وجود اراده برای ایجاد تغییر مطلوب در جهان است. روان شناسی تغییر جهان و دگرگون کردن آن از ویژگی های عمده انسان مدرن است که او را به سوی صنعت سوق داده و سطح زندگی او را به گونه ای بی سابقه بالابرده است. منشأ ارادۀ دگرگون سازی انسان مدرن را به یک معنی می توان ناشی از اعتقاد او به اصالت و مطلقیت عقل نقّاد خود بنیاد (راسیونالیته) دانست. عقلانیت و استدلال گرایی او به این معنا بود که غیر از نیروی عقل و استدلال هیچ مرجع یا اتوریتۀ دیگری قابل قبول نیست. اهمیت این مطلب تا آن جاست که در نظر برخی، مدرنیته چیزی جز عقلانیت و آثار آن نیست و اگر بتوان در میان مبانی مدرنیته مبنایی را برجسته کرد، همانا باید به عقلانیت و خردورزی اشاره کرد. همین باور نسبت به عقل انسانی، به فردگرایی، که از ویژگی های اساسی مدرنیته است، انجامید و به لحاظ سیاسی نیز در نظام دموکراسی به خصوص نوع لیبرال آن تجلی یافت. اعتقاد به نیروی عقل باور به پیشرفت و ترقی را پدید آورد و این که جامعه انسانی مدام در حال تغییر و دگرگونی است و هر تغییری گامی به جلوست و هر پدیدۀ نو و تازه بهتر و کامل تر از پدیده های گذشته است. بدین گونه مدرنیته می کوشد طرح زندگی و جامعه ای بخردانه را سامان بخشد که در آن همه چیز در خدمت انسان قرار گیرد و او در خدمت هیچ چیز دیگری نباشد. غایت زندگی، سعادت فرد است و این سعادت را خود فرد بهتر از هر کس دیگر تشخیص می دهد. مجموع این خصایص انسان جدید را متمایز از انسان های قبل کرده و دوران خاصی را در تاریخ بشر رقم زده است. تاکنون از سوی متفکرین جهان به ویژه متفکرین غربی نقد و انتقادهای زیادی به همه یا بخش هایی از فرهنگ و تمدن جدید به عمل آمده و نقاط ضعف و قوت آن باز نموده شده است. از آن میان، نظرات مارتین هایدگر و طرفداران او که مبانی مدرنیته و تمدن غرب را به نقد کشیده اند، مشهورتر است. در دوران متأخر پسا تجددگرایان (پست مدرنیست ها) حملات سخت تری را به قالب و محتوای مدرنیته وارد آورده و ادعای درانداختن طرحی نو دارند به نظر منتقدین مدرنیته آنچه نمی توان در آن تردید روا داشت این است که مدرنیته در برخی ساحت های اساسی چون برآوردن نیازهای معنوی و اخلاقی انسان جدید ضعف های جدّی از خود نشان داده و بحران های حاد اخلاقی و اجتماعی و نتایج عملی آن در قالب جنگ های ویرانگر جهانی و متلاشی شدن بنیان خانواده و غیره نمایان شده است. سنّت گرایانی چون رنه گنون و سید حسین نصر و دیگران نیز تحلیل های انتقادی از فرهنگ و تمدن مدرن به عمل آورده اند. بعضی دیگر، ازجمله پیروان هایدگر در ایران، مدرنیته را مظهر نفسانیت آدمی و افول معنویت نامیده اند. برخی نیز قائل به تفصیل شده از حُسن و قبح دنیای مدرن سخن گفته اند. در پاسخ منتقدان مدرنیته، کسانی چون هابر ماس و آنتونی گیدنز و دیگران در مقام پاسخ گویی برآمده اند. اوّلی با قبول اشکالات مطرح شده، مدرنیته را «پروژه ای ناتمام» می خواند که باید مدام به تکمیل و توسعۀ آن و رفع نقایص و پیامدهای منفی آن اندیشید. گیدنز نیز مدرنیته را نه یکسان و ایستا که فرآیندی پویا می داند که در دوره های مختلف به اشکال گوناگون متجلی می شود و در صورت بندی های اجتماعی جدید تبلور می یابد. بر این اساس، وی از مدرنیتۀ متأخّر سخن می گوید که پاسخی به ناکارآمدی ها و کمبودهای مدرنیتۀ متقدّم است.

پیشنهاد کاربران

واژه لاتین modernus شاید در مراحل اولیه پیدایش یک عبارت بوده باشد به شکل" او مدرن است" یعنی کلمه مدرن در زبان لاتین از دیدگاه خود رومیان معادل واژه نو در زبان پارسی ایرانیان بوده است . منظور اینکه در آن
...
[مشاهده متن کامل]
اعصار کلمه مدرن در زبان امپراتوران روم و کلمه نو در زبان امپراتوران اشکانی و ساسانی مُد و مرسوم بوده. نو یا مدرن که آید به بازار کهنه شود دل آزار. شاید بتوان به سهولت باور داشت که هرچیزی در اولین مرحله پیدایش خود نو بوده و براثر گذر زمان به تدریج کهنه گردیده و مجبور است یا نو شود یا جای خود را به نو بسپارد و نو جای خود را به نوتر . به عنوان مثال یک فرد انسانی زمانیکه از مادر متولد میگردد، نوزاد محسوب میشودو نو است، اما در دوران کهولت نسبت به دوران نوزادی در نوع خود کهنه محسوب میشود. تجربه به ما آموخته و میاموزد که در دوران کودکی پس از افتادن دندان های شیری، دندان های اصلی جای آنها را میگیرند و از مقوامت و طول عمر بیشتری نسبت به آنها بر خوردارند، اما پس از افتادن دیگر دندان های نو و طبیعی جای خالی آنها را پر نخواهند نمود بلکه دندان های مصنوعی و بعضی انسان های بزرگ سال ممکن است که در این زمینه سوال زیر را طرح نمایند: آخدا چرا؟. شاید در این زمینه یعنی نو شدن خود انسان بهمراه دندان هایش، چند پرسش یا سوال زیر معقول و منطقی باشند که آیا آن انسان بهنگام مرگ جای خود را به کی و یا به چیز دیگری می سپارد؟ آیا جای خود آن فرد انسانی به خود وی تعلق دارد یا به کسان یا چیز های دیگری ؟ آیا هر فرد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) از استعداد نو شدن از طریق تولد دوباره از مادر در مداری برتر برخوردار است یا نه ؟ انسان تا آغاز دوران رنسانس بر این باور بود که کره زمین در مرکز دنیا قرار دارد و ماه و خورشید و ستارگان و بطور کلی تر افلاک هفتگانه و هشت و نُه و دهگانه در اطراف آن میچرخند. اما امروز می دانیم که علت اصلی و ریشه ای نوسانات شبانه روز گردش خورشید به دور زمین نمیباشد بلکه حرکت چرخشی کره زمین در اطراف محور خود که حدود ۲۳ درجه خمیده است نسبت به حالت عمودی بر سطح مدار حرکت خود به دور خورشید. و علت گردش فصول و تحویل سال هم حرکت زمین به دور ستاره مرکزی منظومه شمسی و مایل بودن محور خود زمین می باشد و نقش مهم کره ماه ثبات کج بودن محور زمین است. بیان مخالفت سران واتیکان با این اندیشه یا فکر نو از طرف دانشمندان علوم طبیعی و تجربی از قبیل گالیله ، داستانی آشناست و تکرار آن شاید خسته کننده باشد. در مورد قابلیت یا استعداد نو شدن افراد انسانی از راه تولد های دوباره و دوباره ی آنان از مادر در همین دنیا در مدارات، مراتب یا درجات تکاملی بر تر از قبل، میتوان این فکر جدید یا نو را پرورش داد در میدان رقابت سالم و مسالمت آمیز با بینش و باور ادیان ابراهیمی بخصوص مسیحیت و به ویژه دین اسلام که بر اساس آن هر فرد انسانی فقط یک بار در این دنیا از مادر متولد میشود و لذا فقط از یک زندگی دنیوی بر خوردار است و بازگشتش به این دنیا به ویژه از راه و به روش تولد دوباره از مادر محال و غیر ممکن است. طوریکه خبر یا اطلاع داریم، خردمندان گمنام هندو در اعصار دور دست تاریخ پدیده طبیعی، واقعی و تجربی 《تولد - زندگی - مرگ 》 را بصورت یک چرخ می پنداشته و نحوه یا چگونگی چرخش دایره وار آنرا از طریق گردش روان و خودِ نامیرا به روش تناسخ ( چهار نوع گونانگون ) شرح و توضیح میداده و تفسیر می نموده اند تا اینکه بودا از راه میرسد و بر آن تفسیرات مُهر و موم ابطال میزند و یک باور و بینش نو و انقلابی ارائه میدهد که بر مبنای آن روان بهنگام مرگ از بدن جدا نمیشود بلکه گردش این چرخه ( سم سرا ) فقط در چارچوب زنجیره علت و معلول امکان پذیر و میسّر می باشد و از طرفی دیگر، بینش و باور خردمندان هندوی پیش از خود مبنی بر یکی بودن خود یا من و روان را رد میکند و میگوید: پدیده خود یا من یک خیال واهی بیش نمی باشد. از دیدگاه فردی امروز من، این پدیده به شکل یک چرخ نمی باشد بلکه یک قوس یا کمان بسیار کوتاه ست در پیوند گسست ناپذیر با یک قوس یا کمان بسیار بلند که در طول هم و پشت سر همدیگر روی یک مسیر دایره ای قرار دارند که از پیش تعیین و ترسیم گردیده ( به احتمال قوی توسط طراح و رسام مطلق ) . این قوس یا کمان بلند که خردمندان گمنام هندو و خود بودا توانائی شهود آنرا نداشته اند، پدیده دیگریست که بخش اعظم یا بزرگ آن به کمک حواس پنجگانه غیر قابل دریافت و به کمک تجربه غیر قابل شناخت و فهم و درک میباشد به شکل 《مرگ - زندگی - تولد 》. مرگ در انتهای کمان کوتاه و مرگ در ابتدای کمان بلند یکی اند و تولد در انتهای پدیده دوم همان تولد خواهد بود در ابتدای پدیده اول با این تفاوت که در طول این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی و تا پایان آن، همیشه در مداری برتر و کمال یافته تر از پیش یا قبل اتفاق خواهد افتاد، روی خواهد داد و یا صورت خواهد پذیرفت. حال باید به کمک قوای ادراکی فهم و عقل سالم و ابزار های فکر و خیال و تصور روشن، کشف یا شهود نمود که زندگی در طول قوس یا کمان بلند و یا در پدیده دوم چه نوع زندگیست و از چه کمیت ها و کیفیت هائی میتواند برخوردار باشد و این چرخ انفرادی که طول زمانی دور زدن های متوالی آن روی یک چرخ بزرگتری با نقش شاهراه، برای همه افراد انسانی ( منجمله بقیه موجودات در این دنیا و خود این دنیا ) در کلیه اعصار گذشته و حال و آینده همیشه بطور مطلق مساوی خواهد بود، در طول این سفر دایره وار دنیوی بطول زمانی ۱۰ بتوان ۴۳ ثانیه ( معکوس مقدار عددی زمان پلانک در علم فیزیک ) و تا پایان آن چند بار دور مرکز هندسی خود خواهد چرخید؟ ارائه پاسخ های حقیقی به این پرسش ها و سوالات، خارج از توان حسی و فکری و خیالی باورمندان به دو داستان مبدئی - بنیادی ادیان ابراهیمی؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری خلق بابا آدم و ننه حوا ست و از طرف آن محال و غیر ممکن میباشد، لذا به عهده طرفداران مدرنیته و علاقه مندان به دنیای مدرن.

نُوِینِیتِه:مدرنیته. modernism.
کُهَنِیتِه:نامدرنیته. unmodernism.
شنیدم آقای حداد عادل در برنامه ی چراغ مطالعه ی شبکه ی ۴ "تجدد" را به جای "مدرنیته" به کار بردند
مدرنیته = نوین گرایی
جایگزین پارسی. از کتاب دکتر کزازی نو اندیشی
مدرنیته واژه ای دال بر دوران مدرن، این واژه از مدرنیسم مجزا می باشد و در موتون مختلف به جنبش فرهنگی و عقلی در دوره سال های 1630 تا 1940 میلادی منسوب می شود.

بپرس