مدخلی. [ م ُ خ َ ] ( حامص ) لئامت. پستی. بخل. فرومایگی. مدخل بودن : آفتاب جودت ار نور افکند بر مدخلی در زمان چون سایه بگریزد ز طبعش مدخلی.سوزنی.مدخلی. [ م َ خ َ ] ( اِ ) محل دخول و درآمد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی چهارم ذیل مَدخَل شود.