مدحور. [ م َ ] ( ع ص ) مطرود. آنکه به عنف رانده و دور کرده شده باشد. ( از متن اللغة ). طردشده. رانده شده. دورکرده شده. گویند: الشیطان مدحور من رحمة اﷲ. ( اقرب الموارد ) : وردیو ز کار بازداردت رنجور بوی و خوار و مدحور.
ناصرخسرو.
ز توقیع همایون تو گردد چو از لاحول دیو فتنه مدحور.
ناصرخسرو.
فرهنگ فارسی
( اسم ) رانده دور کرده : وردیو ز کار باز داردت رنجور بوی و خوار و مدحور . ( ناصر خسرو )
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) رانده ، دور کرده .
فرهنگ عمید
رانده شده، دورکرده شده.
پیشنهاد کاربران
شاید به معنای دره بردن به زور و یا مغلوب در تعامل باشه