مداوم

/modAvem/

مترادف مداوم: بلاوقفه، پیاپی، پی درپی، مسلسل، پیوسته، علی الدوام، لاینقطع، مستمر، ناگسیخته

برابر پارسی: همیشگی، پیاپی، همواره، یکسره

معنی انگلیسی:
ceaseless, constant, continuous, diligent, ongoing, perpetual, endless, even, frequent, languishing, steady, obstinate, running, unflagging, continued, persevering

لغت نامه دهخدا

مداوم. [ م ُ وِ ] ( ع ص ) ثابت قدم. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). درنگ نماینده و برکاری ایستنده. ( آنندراج ). پی گیر. دوام کننده. بادوام. || مواظب. ( ناظم الاطباء ). || همیشه دارنده. ( آنندراج ). || دوام دهنده. مداومت کننده. ( فرهنگ فارسی معین ). نعت فاعلی است از مداومة. در تمام معانی رجوع به مداومت و مداومة شود.

فرهنگ فارسی

دوام دهنده، ادامه دهنده ، مواظب و ثابت قدم، کسی که کاری راهمیشه انجام بدهد
( اسم ) ۱- دوام دهنده مداومت کننده . ۲- ثابت قدم .
چوبکی که بدان جوشش دیگ فرو نشانند

فرهنگ معین

(مُ وِ ) [ ع . ] (اِفا. ) دوام دهنده ، ادامه دهنده .

فرهنگ عمید

همیشگی، دائم.

واژه نامه بختیاریکا

دنَر؛ گُرّانِه؛ یه پسدا؛ یه پشت

دانشنامه عمومی

مداوم (فیلم ۱۹۴۸). مداوم ( به هندی: Ziddi ) یا یک دنده ( به انگلیسی: Land of the young ) فیلمی هندی محصول سال ۱۹۴۸ و به کارگردانی شاهید لطیف است. در این فیلم بازیگرانی همچون دو آناند، کامینی کاشال و پران ایفای نقش کرده اند.
عکس مداوم (فیلم ۱۹۴۸)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

stable (صفت)
پایدار، پایا، محکم، ثابت، پا بر جا، استوار، باثبات، مداوم

persistent (صفت)
پایا، مزمن، مصر، ماندگار، مداوم، لجوج، سمج، مقاوم، ایستادگی کننده

continuous (صفت)
متوالی، پیوسته، ماندگار، مداوم

uninterrupted (صفت)
متوالی، پیوسته، مسلسل، مداوم، مستمر، قطع نشده، بی وقفه، غیر منقلع

steady (صفت)
محکم، پر پشت، ثابت، پی در پی، استوار، مداوم، متین، یک نواخت

unremitting (صفت)
مدام، مداوم، پشت کاردار، بی امان، مصر در کار

continuing (صفت)
مسلسل، مداوم

ongoing (صفت)
مداوم

running (صفت)
مداوم، جاری، دونده، پویا، مناسب برای مسابقه دو

فارسی به عربی

ثابت , مستمر

پیشنهاد کاربران

مداوم: همتای پارسی این واژه ی عربی اینهاست:
مهکری mehkari ( سغدی: مثکری meşkari )
پیاپی، پیوسته، پی در پی، پشت سر هم.
پایدار / دنباله دار
sustained
so frequently
دنباله دار ( در برخی جاها )
در برخی جاها، مانند این یکی:
کارگرانی که باید پس از سه سال کار دنباله دار ( بجای مداوم ) در شرکت، برابرِ آیین نامه، رسمی شوند، بیش از ده سال است که چشم براه آنند.
همیشگی

بپرس