لغت نامه دهخدا
مداهن. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) آنکه ظاهر کند خلاف باطن را. بربافنده. خیانت نماینده. ( آنندراج ). صانع. که اظهارش جز واقع امر باشد. ( از متن اللغة ). منافق. دروغگو. غدار. مکار. ( ناظم الاطباء ). چاپلوس. ( یادداشت مؤلف ). || سهل انگار. آسان گیر. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
اما قُرّای مداهنین آنان باشند که چون فعل کسی بر موافقت هوای وی باشد، اگرچه باطل بوَد بر آن فعل وی را مدح گویند . _ ( کشف المحجوب هجویری )