انتظاری داشتم کامروز یارم می کشد
وه که پیدا نیست یار و انتظارم می کشد.
( از آتشکده آذر ص 301 ) ( تحفه سامی ص 149 ). رجوع به فرهنگ سخنوران و قاموس الاعلام ج 6 شود.
مدامی. [ م ُ ] ( اِخ ) مدامی بدخشی. از شاعران قرن دهم هجری قمری است و به هندوستان مهاجرت کرده و در آنجا مقیم و ملازم میرزا عزیز کوکه شده و به سال 989 هَ. ق. درگذشته است. او راست :
دلا صد فتنه برپا زآن قد وبالاست می گوئی
از آن بالا بلابسیار دیدم راست می گوئی.
( از تذکره روز روشن ص 726 ).
مدامی. [ م ُ ] ( ص نسبی ) همیشگی. دائم. دائمی. همه وقت. ( ناظم الاطباء ). از: مدام + ی ( علامت نسبت ). در تداول به جای مدام به معنی پیوسته و دائماً و همیشه گویند وبیشتر به صورت صفت : کار مدامی من ؛ شغل همیشگی من.