مدامع

لغت نامه دهخدا

مدامع. [ م َ م ِ ] ( ع اِ ) محلهای اشک. مجراهای اشک. ( فرهنگ فارسی معین ). کنج های چشم. ( آنندراج ). دنبال چشم. ( فرهنگ خطی ). ج ِ مدمع. رجوع به مدمع شود : بعضی آب صفت از راه منافذ مدامع خرج کند. ( سندبادنامه ص 150 ). || اشکها. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فرهنگ فارسی معین شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مدمع : ۱- محلهای اشک مجراهای اشک . ۲- کنج چشمها . ۳- اشکها : شبی از شبهای زمستان که مزاج هوا افسره بود و مفاصل زمین درهم افسره سیلان از مدامع سبلان منقطع شده ...

فرهنگ معین

(مَ مِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مدمع . ۱ - چشمه ها. ۲ - مجرای اشک . ۳ - کُنج چشم .

فرهنگ عمید

= مدمع

پیشنهاد کاربران

بپرس