مدام

/modAm/

مترادف مدام: باقی، برقرار، پیوسته، جاودان، دایماً، علی الدوام، علی الاتصال، لاینقطع، مستمر، باده، شراب، می، بارش پیوسته

برابر پارسی: پیوسته، هماره، همواره، همیشه

معنی انگلیسی:
endless, forever, nonstop, incessantly, running, perpetual, uninterrupted, continual(ly), evermore

لغت نامه دهخدا

مدام. [م ُ ] ( ع اِ ) باران پیوسته. ( منتهی الارب ). مطر الدائم. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || شراب. ( اوبهی ) ( غیاث اللغات ). می. ( دستورالاخوان ). می انگوری. ( منتهی الارب ). خمر. مدامة. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ).مل. نبید. عقار. قهوه. راح. قرقف. باده. صهبا. ( یادداشت مؤلف ) :
دل تو باد سوی لهو و چشم سوی نگار
دو گوش سوی سماع و دو دست سوی مدام.
فرخی.
گرهی را نشانده بودم پیش
برنهاده به دست جام مدام.
فرخی.
صبوح از دست آن ساقی صبوح است
مدام از دست آن دلبر مدام است.
منوچهری.
نه دام الا مدام سرخ پر کرده صراحی ها
نه تله بلکه حجره خوش بساط اوکنده تا پله.
عسجدی.
عارض چو شیر گشت مدام از دو کف بنه
اندر پیاله کس نکند شیر با مدام.
( مقامات حمیدی ).
از صفای می ولطافت جام
درهم آمیخت رنگ جام و مدام
همه جام است و نیست گوئی می
یا مدام است و نیست گوئی جام.
؟
من بسته دام تو سرمست مدام تو
آوخ که چه دام است این یارب چه مدام است آن.
خاقانی.
بهر حلی های گوش و گردن بربط
سیم و زر از ساغر و مدام برآید.
خاقانی.
زآن عرب بنهاد نام می مدام
زآنکه سیری نیست می خور را مدام.
مولوی.
باده شان کم بود گفت او با غلام
رو سبو پر کن به ما آور مدام.
مولوی.
با محتسبم عیب مگوئید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است.
حافظ.
شرب مدام شد چو میسر مدام به
می چون حرام گشت به ماه حرام به.
؟.
|| ج ِ مُدامَة. ( از دستور الاخوان ). رجوع به مدامة شود. || ( ص ) همیشه داشته شده. اسم مفعول است از ادامت. ( غیاث اللغات از منتخب اللغات و صراح و کشف اللغات ). رجوع به معنی بعدی شود. || ( ق ) همیشه. پیوسته. مداوم. دائم. دائماً. بردوام. همواره. هموار. هماره. لاینقطع. جاوید. جاودان. همیشگی. ( از یادداشتهای مؤلف ) :
ز تابیدن روز تا گاه شام
یکایک شدندی مبارز مدام.
فردوسی.
بیاور آنکه گواهی دهد ز جام که من
چهارگوهرم اندر چهارجای مدام.
ابوالعلاء ششتری.
باغ آراسته کز ابر مدام آب خوردبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

می، شراب ، بارانی که همیشه ببارد ، ونیزبه معنی همیشه، همیشه داشته شده
۱- ( اسم ) بارانی که پیوسته ببارد . ۲- همیشه جاوید دایما : با چنین تقوی و اوراد و قیام طالب خاصان حق بودی مدام . ( مثنوی ) ۳- شراب انگوری باده : ز شمس الدین تبریزی بنا گه ساقی دولت بجام خاص سلطانی مدام آورد مستان را . ( دیوان کبیر )
سپاهی که بر هر چیز سوار شوند

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) همیشه ، جاوید. ۲ - (اِ. ) شراب انگوری .

فرهنگ عمید

۱. همیشه.
۲. (صفت ) همیشگی، دائم.
۳. (اسم ) [قدیمی] می، شراب.

فرهنگستان زبان و ادب

{DSM} [مهندسی مخابرات] ← مدوله سازی دنباله مستقیم

دانشنامه عمومی

مَدام ( به عربی: ٱلْمَدَام ) یک شهر در امارات متحده عربی است که در امارت شارجه واقع شده است. [ ۱] مدام ۱۱٬۱۲۰ نفر جمعیت دارد.
عکس مدامعکس مدامعکس مدام
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

همواره

مترادف ها

continual (صفت)
پیوسته، دائمی، پی در پی، همیشگی، مدام، لاینقطع

unremitting (صفت)
مدام، مداوم، پشت کاردار، بی امان، مصر در کار

پیشنهاد کاربران

یک بند
مدام
پویش:modam
پارسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:پیوسته، همیشه
پُشتِ سرِهم
بی وقفه
All the time
می چکد ژاله بر رخ لاله/
المدام المدام یا احباب ( حافظ ) /
شبنم بر چهره ی لاله فرومی ریزد. ای دوستان! باده بیاورید و بنوشید.
مُدام: باده، شراب.
یک ریز. [ ی َ / ی ِ ] ( ق مرکب ) متصل . پیوسته . دائم . مدام . پیاپی . پشت هم . ( یادداشت مؤلف ) . پشت سرهم . پی درپی : او یک ریز حرف زد.
هی. [ هَِ ] ( ق ) پیوسته. پیاپی. مدام. دائم. همیشه. همواره. ( یادداشت مؤلف ) :
خیزید و یک قرابه مرا می بیاورید
هی من خورم مدام و شما هی بیاورید.
قاآنی
یه تیغ
پیوسته ( گویش تهرانی )
پی در پی
به معنی شراب نیز آمده است
خیام:
بر دور پیاله آیتی هست مقیم ، کاندر همه جا مدام خوانند آن را
دایم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس