مدالست

لغت نامه دهخدا

مدالست. [ م ُ ل َ س َ ] ( ع مص )مدالسة. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مدالسة شود.

مدالسة. [ م ُ ل َ س َ ] ( ع مص ) با کسی فریب آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). فریفتن. ( منتهی الارب ). خدعه کردن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). غدر به کار بردن. ( از متن اللغة ). || ستم کردن. ( منتهی الارب ). ظلم کردن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) فریفتکاری. || جور. ستم. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) یکدیگر را فریب دادن فریفتن . ۲- ستم کردن . ۳- ( اسم ) فریفتکاری . ۴- جور ستم .

فرهنگ معین

(مُ لِ سَ ) [ ع . مدالسة ] (مص م . ) ۱ - فریفتن . ۲ - ستم کردن .

فرهنگ عمید

۱. فریب دادن، فریفتن.
۲. ستم کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس