مداغشه

لغت نامه دهخدا

مداغشه. [ م ُغ َ ش َ ] ( ع مص ) انبوهی کردن. ( از منتهی الارب ). مزاحمة. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || گرد آب گشتن از تشنگی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جستن و خواستن باز تمام. بازداشت و کنبانیدن دیگران. ( از منتهی الارب ): داغشه ؛ اراغ فی حرص و منع. ( متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || به شتاب زدگی آب خوردن. ( از منتهی الارب ). با عجله آب را آشامیدن. ( از اقرب الموارد ). || کم خوردن آب. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) شرب قلیل یا شربی با تعجیل بر اثر ازدحام. ( از متن اللغة ). رجوع به دو معنی اخیر شود. || درنگ و توقف. || غدر و خیانت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

انبوهی کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس