مداخله کننده

مترادف ها

intermediary (اسم)
وساطت، میانجی، مداخله کننده، وساطت کننده

intermediate (اسم)
میانجی، مداخله کننده

marplot (اسم)
ادم فضول، مداخله کننده، انگشت به شیر زن، ادم مناع الخیر

tamperer (اسم)
فضول، مداخله کننده

intercurrent (صفت)
در میان اینده، مداخله کننده، تداخل کننده، در میان چیزهای دیگر رخ دهنده

فارسی به عربی

وسیط

پیشنهاد کاربران

مجید علیائی
جواب . فضولی کردن.
مداخله بی جا کردن میشه فضولی

بپرس