آنکه چون مداح او نامش براند بر زبان
ز ازدحام لفظ و معنی جانش پرغوغا شود.
ناصرخسرو.
مداح تست و مخلص تست و مرید تست تا طبع ما و سینه ما و روان ماست.
خاقانی.
مدح شه چون جا به جا منزل به منزل گفتنی است ماندن مداح یکجا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
خاقانیی که نائب حسان مصطفی است مداح بارگاه تو حیدر نکوتر است.
خاقانی.
فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر. ( گلستان سعدی ). || روضه خوانی که ایستاده در پیش منبر به شعر مدایح اهل بیت و مصائب آنان را خواند. ( یادداشت مؤلف ). آنکه ایستاده در کنار منبر در مجالس روضه خوانی ، یا روان در کوی و بازار، اشعار مدایح اهل بیت را به آواز خواند.مداح. [ م ُدْ دا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مادح ، و کان ابوالشیص من مداح الرشید. ( ابن خلکان از یادداشت مؤلف ).