مدابر

لغت نامه دهخدا

مدابر. [ م ُ ب َ ] ( ع ص ) مقابل و مدابر، آنکه کریم الطرفین باشد. ( از اقرب الموارد ). گویند، هو مدابر و مقابَل ؛ اذا کان محضاً من ابویه. ( از منتهی الارب )؛ او نجیب محض است از طرف پدر و مادر. ( ناظم الاطباء ). || مقابل و مدابر، ذوالاقبالة والادبارة. ( اقرب الموارد ). رجوع به ادبارة و مدابرة شود.

مدابر. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) خداوند تیر دابر، مقابل فائز. ( از اقرب الموارد ). رجوع به دابر شود. || بدبخت در قمار. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی قبلی شود. || که دشمن دارد کسی را و اعراض کند از وی. ( از متن اللغة ).مخالف و دشمن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مدابرة شود.

فرهنگ فارسی

خداوند تیر دابر بدبخت در قمار

پیشنهاد کاربران

بپرس