مد من
لغت نامه دهخدا
مدمن. [ م ُ دَم ْ م ِ ] ( ع ص ) آنکه دستوری می دهد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ): دمنه ؛ رخص له. ( متن اللغة ). رجوع به تدمین شود. || آلوده کننده و ناپاک کننده. ( ناظم الاطباء ). گله گوسفندان که سرگین ناک گرداند مکان را یا جای را. ( آنندراج ). نعت فاعلی است از تدمین. رجوع به تدمین شود.
فرهنگ فارسی
آنکه دستوری می دهد
پیشنهاد کاربران
مُدْمِن" یعنی پیوسته کار، معتاد، مُدْمِن الخمر یعنی دائم الخمر.
مُدمِن = دائم الخمر
مولانا: مدمن خمرم و مرا مستی باده کم مکن
مولانا: مدمن خمرم و مرا مستی باده کم مکن