مخیط. [ م َ ] ( ع اِ ) گذرگاه و مسلک. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || جای غیژیدن مار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) جامه دوخته شده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دوخته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( مص ) در شاهد زیر ظاهراً به صیغه مصدر میمی و به معنی دوختن آمده است :
قلب اعیان است و اکسیرمحیط
ایتلاف خرقه تن بی مخیط.
مولوی.
مخیط. [ م ُ خ َی ْ ی َ ] ( ع اِ ) سپستان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به سپستان شود.