مخیس

لغت نامه دهخدا

مخیس. [ م ُ خ َی ْ ی ِ] ( ع ص ) رام کننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تخییس شود. || غالب و مظفر و پیروز. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

مخیس. [ م ُ خ َی ْ ی َ ] ( ع اِ ) جای تذلیل و آرامی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) اشتر رام کرده. ( مهذب الاسماء ). || رام گشته و مغلوب و فروتن . ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده قبل و تخییس شود.

مخیس. [ م ُ خ َی ْ ی ِ / ی َ ] ( ع اِ ) زندان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده بعد شود.

پیشنهاد کاربران