مخی

لغت نامه دهخدا

مخی. [ م ُخ ْ خی ] ( ص نسبی ) منسوب به مخ : صفراء مخی ؛ هرگاه که بلغم سطبری با صفرابیامیزد، و حرارت وی کمتر گردد هم سطبر شود همچون زرده خایه مرغ. طبیبان آن را مخی گویند و به تازی مخ زرده خایه مرغ را گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

صفرا

مترادف ها

cerebral (صفت)
دماغی، مغزی، مخی، فکری

فارسی به عربی

مخی

پیشنهاد کاربران

بپرس