مخنه

لغت نامه دهخدا

( مخنة ) مخنة. [ م َ خ َن ْ ن َ ] ( ع اِ ) ( از «خ ن ن » ) تنگنای وادی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). جای تنگ از رودبار. ( ناظم الاطباء ). || ریختنگاه آب از قلعه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ریختنگاه آب از زمین بلند. ( ناظم الاطباء ). || دهانه راه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || وسط خانه و صحن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). صحن خانه. ( ناظم الاطباء ). || بینی و سر بینی . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بینی ونوک بینی. ( ناظم الاطباء ). || غنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). غنه و آوازی که ازبینی برآید. ( ناظم الاطباء ). || میانه روشن راه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || بهترین چراگاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || مخنةالقوم ؛ حریم قوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ):خن القوم ؛ وطی مخنتهم ای حریمهم. ( اقرب الموارد ). || خوراک و قوت. ( ناظم الاطباء ): فلان مخنة لفلان ؛ ای مأکلة له. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آزادی و برات معافی. || برهان و دلیل واضح و روشن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ جانسون ).

مخنة. [ م ِ خ َن ْ ن َ ] ( ع ص )سنة مخنة و مُخَنِّنَة؛ سال فراخ. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ) ( از ناظم الاطباء ).

مخنة. [ م َ ن َ ] ( ع ص ) ( از «م خ ن » ) مؤنث مَخن و رجوع به آن ماده شود.

فرهنگ فارسی

سال فراخ

پیشنهاد کاربران

بپرس