لغت نامه دهخدا
مخنده. [ م ُ خ ِ دَ / دِ ] ( نف ) فرزندی که سخن پدرو مادر نشنود و عاق و عاصی شود. ( برهان ) ( آنندراج ).غیرمطیع و نافرمانبردار و فرزند عاق شده پدر و مادر. ( ناظم الاطباء ). || به معنی چسبنده هم آمده است اعم از ذی حیات و غیرذی حیات. ( برهان ) ( آنندراج ).چسبنده خواه جاندار باشد یا نباشد. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. جنبنده.
۳. چسبنده.
۴. رونده از پی کسی.
۵. (اسم ) شپش.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید