مخموری

/maxmuri/

مترادف مخموری: خمارآلودگی، خماری، مستی، می زدگی

لغت نامه دهخدا

مخموری. [ م َ ] ( حامص ) می زدگی. ( ناظم الاطباء ) :
یک دو جام از روی مخموری بخور
یک دو جنس از روی یک جانی بخواه.
خاقانی.
یک قدح بیرنج مخموری کراست
هر گلی را زخم خاری در قفاست.
امیر حسینی سادات.
و رجوع به مخمور شود.

فرهنگ فارسی

۱- مستی . ۲- خماری خمار آلودگی می زدگی .

پیشنهاد کاربران

بپرس