مخلوط کردن
مترادف مخلوط کردن: آمیختن، قاطی کردن، درهم کردن
برابر پارسی: آمیختن درآمیختن، آمیختن، درآمیختن
معنی انگلیسی:
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
بهم پیوستن، مخلوط کردن، ترکیب کردن، متحد شدن، امیختن ترکیب شدن
میزان کردن، مخلوط کردن، اب دادن، ملایم کردن، ابدیده کردن، درست ساختن، درست خمیر کردن
امیختن، مخلوط کردن، بهم پیوستن، مخلوط شدن، امیزش کردن، دخالت کردن
امیختن، مخلوط کردن، ذکر کردن، ممزوج شدن
امیختن، مخلوط کردن، سرشتن، بهم زدن، درهم کردن، اشوردن، قاتی کردن
امیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن، سرشتن، مالیدن، خمیر کردن، ورزیدن
مخلوط کردن، بهم امیختن، بهم مخلوط کردن، بی قرار بودن، بر زدن، این سو و ان سو حرکت کردن
مخلوط کردن
مخلوط کردن، تکان تکان خوردن
امیختن، مخلوط کردن، ترکیب کردن
خرد کردن، مخلوط کردن، ریزه ریزه کردن
مخلوط کردن، ترکیب کردن، یکی کردن، فرو رفتن، غرق شدن، ادغام کردن، ممزوج کردن، فراگرفته، مستهلک شدن
مخلوط کردن، بهم ریختن، درامیختن
مخلوط کردن، بهم امیختن، در هم امیختن
امیختن، مخلوط کردن، گداختن، ترکیب کردن یا شدن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن
امیختن، مخلوط کردن، گداختن، ترکیب کردن یا شدن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن
مخلوط کردن
مخلوط کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
حل
ترکیب
نَشّ
آمیختن
آشوردن
نش، آمیختن، قاطی کردن، درهم کردن
مخلوط کردن
نش
سرشتن