مخلا

لغت نامه دهخدا

مخلا. [ م ُ خ َل لا ] ( ع ص ) ( از «خ ل و» ) رها کرده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تهی و خالی و رهایافته و آزادشده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مخلی شود.
- مخلا بطبع ؛ بدون تکلف و آسوده و آزاد. ( ناظم الاطباء ).

مخلا. [ م ُ خ َل ْ لا ] ( اِ ) طعامی است ، و آن چنان باشد که چند عدد بادنجان بزرگ را پخته با یک من گوشت بریان کرده فربه با ساطور نرم سازند و چند عدد لیمو را بریده در آن بفشارند و در نان های یوخه آب زده پیچند و بخورند. ( برهان ) ( آنندراج ). یک نوع طعامی که از بادنجان پخته و گوشت فربه بریان نموده قیمه کرده و آب لیمو سازند و آن را با نان یوخه خورند. ( ناظم الاطباء ). بورانی بادنجان. ( اصطلاحات و لغات مشکل دیوان بسحاق اطعمه چ استانبول ص 183 ).

فرهنگ عمید

۱. خالی شده.
۲. رهاشده.
۳. جای خالی.
۴. بورانی بادمجان.
* مخلا به طبع: [قدیمی]
۱. جای خالی.
۲. آرام و مطابق میل.

پیشنهاد کاربران

بپرس