مخل
/moxell/
مترادف مخل: آشوبگر، اخلال کننده، اخلالگر، شورشی، مفسد، مفسده جو، دست وپاگیر، سرخر، مانع، مزاحم، مصدع
برابر پارسی: آشوبگر، آسیب رسان، تباه گر
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
مخل. [ م ُ خ َل ل ] ( ع ص ) ( اصطلاح دیوان سپاه ) آن سپاهی است که نامش از دیوان حذف شده و دوباره ثبت نشده است. ( مفاتیح العلوم چ بنیاد فرهنگ ص 66 ).
مخل. [ م ُ ]( ع اِ ) ( اصطلاح علم الحیل ) تخته گرد یا هشت گوشه ای است که به وسیله آن اجسام سنگین را به حرکت درمی آورند. شیوه کار چنین است که زیر جسم سنگینی را که بایدجابجا شود، حفر می کنند و سر مخل را در آن گودال می گذارند، آنگاه سر دیگر را محکم گرفته و جسم سنگین را بلند می کنند. ( مفاتیح العلوم چ بنیاد فرهنگ ص 235 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) اخلال کننده مفسد آشوب کننده .یا ایجاز مخل . کوتاه آوردن سخن بنحوی که بتفهیم مقصود خلل رساند .
سپاه از دیوان حذف شده و ثبت نشده
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. فاسدکننده.
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
مزاحم، فضول، مخل
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مختل کننده
مخل = بر هم زننده