مخطط

/moxattat/

مترادف مخطط: خطدار، خطخطی

معنی انگلیسی:
lineal, linear, striated, striped

لغت نامه دهخدا

مخطط. [ م ُ خ َطْ طَ ]( ع ص ) صاحب جمال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || خطدار از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). جامه با خطها. ( دهار ). کساء مخطط؛ گلیم خطدار. ( ناظم الاطباء ). || مدرج :
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.
نظامی.
|| کودکی که در رخسار وی ریش پدیدار گشته باشد. ( ناظم الاطباء ).

مخطط. [ م ُ خ َطْ طِ ] ( ع ص ) خطدارکننده چیزی را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که خط راست می کشد. ( ناظم الاطباء ). || کسی که جامه خطدار می بافد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || آن که خط و نبشته خوش می نویسد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || اندک خورنده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تخطیط شود.

فرهنگ فارسی

خط خط شده، خط دار، راه راه
( اسم ) خط دار کننده خط کشنده .
خط دار کننده چیزی را

فرهنگ معین

(مُ خَ طَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) خط خط شده ، خط دار، خط خطی .

فرهنگ عمید

خط خط شده، خط دار، راه راه.

مترادف ها

striped (صفت)
خط خط، راه راه، مخطط

stripy (صفت)
خط خط، راه راه، مخطط

پیشنهاد کاربران

بپرس