مخش

لغت نامه دهخدا

مخش. [ م ِ خ َش ش ] ( ع ص ) نره. ( منتهی الارب ). ذکر و نره.( ناظم الاطباء ). ذکر. ( محیط المحیط ). || ( ص ) مرد دلیر در کار شب. || اسب دلیر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ازمحیط المحیط ). و رجوع به خشاش شود. || کسی که با مردم معاشرت می کند. ( از ذیل اقرب الموارد ).

مخش. [ م ُ خ ِش ش ] ( ع ص ) چوب در بینی شترکننده برای کشیدن مهار بر آن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

گویش مازنی

/maKhsh/ مشق - تکلیف شب شاگرد مدرسه

پیشنهاد کاربران

بپرس