مخزق. [ م ِ زَ ] ( ع اِ ) چوبک که در دو طرف آن میخ تیز بود، و آن پیش آنها باشد که غوره خرما به عوض خسته فروشند، و او مخزق ها بسیار دارد و کودکان پیش وی خسته آرند و او خسته گرفته به کودکان عوض خسته هر قدر که باشد گرو بندد و گوید که چندین بار مخزق خواهم زد پس بر مخزق که بر نشانه افتد و غوره آرد کودکان بگیرند اندک باشد یا بسیار و اگر مخزق خطاکند پس کودکان محروم مانند و خسته مفت رود. ج ، مخازق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). چوب خردی که در سر آن میخ آهنی تیزی باشد و در نزد کسانی است که غوره خرما را به خسته آن می فروشند. ج ، مخازق. ( ناظم الاطباء ).