مخرف
لغت نامه دهخدا
مخرف. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) زنبیل خرد که خرمای تر و نفیس چیده در آن گذارند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زنبیل میوه. ( دهار ).
مخرف. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) گوسفندی که بره زاید در خریف. ( ازمنتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). گوسفندی که در خریف می زاید. ( ناظم الاطباء ). || ناقه که بچه زاید در همان وقت که آبستن شده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ماده شتری که بچه می زاید در مثل همان وقتی که آبستن شده بود. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
مربع یعنی خانه بهاری ، مصیف یعنی خانه تابستانی ومشتی یعنی خانه زمستانی و خریف هم یعنی خزان حالا خانه پاییزی چه میشود؟
به نظر من باید مخرف یا مخریف بشود که در دهخدا یافت نشد.
به نظر من باید مخرف یا مخریف بشود که در دهخدا یافت نشد.