مخرف

لغت نامه دهخدا

مخرف. [ م َرَ ] ( ع اِ ) خرمای چیده تر و تازه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || بستان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || رسته میان دو قطار خرمابن که خرماچین از هریک از آنها که خواهد چیدن تواند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || راه فراخ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )( آنندراج ). راه راست. ( از ناظم الاطباء ). || موضع چیدن خرما. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مخرف. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) زنبیل خرد که خرمای تر و نفیس چیده در آن گذارند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زنبیل میوه. ( دهار ).

مخرف. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) گوسفندی که بره زاید در خریف. ( ازمنتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). گوسفندی که در خریف می زاید. ( ناظم الاطباء ). || ناقه که بچه زاید در همان وقت که آبستن شده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ماده شتری که بچه می زاید در مثل همان وقتی که آبستن شده بود. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

گوسفندی که بره زاید در خریف

پیشنهاد کاربران

مربع یعنی خانه بهاری ، مصیف یعنی خانه تابستانی ومشتی یعنی خانه زمستانی و خریف هم یعنی خزان حالا خانه پاییزی چه میشود؟
به نظر من باید مخرف یا مخریف بشود که در دهخدا یافت نشد.

بپرس