مخذل

لغت نامه دهخدا

مخذل. [ م ُ ذِ ] ( ع ص ) مقیم گردیده برای تفقد بچه خود. ظبیة مخذل ؛ ماده آهوی مقیم برای تفقد و نگاهداری بچه خود. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به اخذال شود.

مخذل. [ م ُ خ َذْ ذِ ] ( ع ص ) بر خذلان گذارنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی که سبب می شود خذلان...میان دوستان و کسان خود را. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تخذیل شود. || حقیر و ذلیل کننده. || ترکننده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

فرهنگ فارسی

بر خذلان گذارنده

پیشنهاد کاربران

بپرس