مخدوش
/maxduS/
مترادف مخدوش: خدشه دار، خراشیده، معیوب، دست خورده
متضاد مخدوش: بی عیب، سالم
برابر پارسی: دست خورده، خراشیده، دست کاری شده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱- خراشیده شده خراش برداشته . ۲ - وسوسه کرده شده . ۳ - تصرف شده ( جملات و عبارات یک نوشته ) .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] معیوب، نامنسجم.
پیشنهاد کاربران
مخدوش. [ م َ ] ( ع ص ) خراشیده شده و خراش داشته شده . ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
منبع. لغت نامه دهخدا
اراء مخدوش
Spoiled ballots
خدشه دار کردن،
ناسالم کردن،
آسیب زدن، . . .
ناسالم کردن،
آسیب زدن، . . .
ناجور
آسیب دیده
لاشیده
آسیب دیده
لاشیده
در پارسی " خراشدار "